آیا شباهت‌ها در مغز مهمتر از تفاوت‌ها است

آیا شباهت‌ها در مغز مهمتر از تفاوت‌ها است
آیا شباهت‌ها در مغز مهمتر از تفاوت‌ها است دانش آگاهی پلی به سوی دانایی
بسیاری از طبیعی‌دانان در قرن نوزدهم به دنبال کشف گونه‌های جدید بودند. آن‌ها تلاش بسیاری انجام می‌دادند تا تفاوت‌های جزئی بین جانوران و گیاهانِ مختلف را شناسایی کرده، گونه‌ی جدیدی را کشف و افتخارش را به نام خود به ثبت برسانند. چارلز داروین نیز در ابتدا همین مسیر را در پیش گرفت، اما نبوغ وی در آن بود که بزودی دریافت شباهت بینِ گونه‌های مختلف مهمتر از تفاوت‌ها است.

بسیاری از طبیعی‌دانان در قرن نوزدهم به دنبال کشف گونه‌های جدید بودند. آن‌ها تلاش بسیاری انجام می‌دادند تا تفاوت‌های جزئی بین جانوران و گیاهانِ مختلف را شناسایی کرده، گونه‌ی جدیدی را کشف و افتخارش را به نام خود به ثبت برسانند. چارلز داروین نیز در ابتدا همین مسیر را در پیش گرفت، اما نبوغ وی در آن بود که بزودی دریافت شباهت بینِ گونه‌های مختلف مهمتر از تفاوت‌ها است. همین ایده بود که سرانجام به کشف بزرگ او منتهی شد؛ همه موجودات زنده بر روی زمین جدّ مشترک دارند و اعضای یک خانواده‌اند.
جِف هاکینز در کتابِ خود در باره‌ی هوشمندی می‌گوید که پژوهشگران در حوزه مغز و اعصاب نیز همانند طبیعی‌دانان قرن نوزدهم وقت زیادی را صرف بررسی تفاوت‌ها در نواحی مختلف مغز می‌کنند. داوطلبان را زیر دستگاه می‌گذارند و از آن‌ها می‌خواهند تا فعالیت ذهنی خاصی را انجام دهند؛ یک محاسبه ریاضی را در ذهن خود انجام دهند و یا شعری را از بر بخوانند. هدف این است که با مطالعه تصاویر و امواج مغزی ، وظایف هر ناحیه از مغز و بخصوص قشر مغزی شناسایی شود. این پژوهشگران فرض می‌کنند که اگر یک ناحیه با تکلم و ناحیه دیگری با بینایی مرتبط است، چون تکلم و بینایی دو چیز مختلف هستند، پس آن دو ناحیه در مغز نیز باید متفاوت باشند. و واقعا هم اگر از نزدیک به ساختار مغز بنگریم، بعضی تفاوت‌ها را می‌بینیم. ضخامت و تراکم سلول‌ها، طول اتصالات، چگالی سیناپسی و بسیاری جزئیات دیگر در نواحی مختلف کورتکس متفاوت است.
عصب‌شناسی به نام وِرنون مونت‌کاسل از دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور بود که برای اولین بار به شباهت بین نواحی مختلف کورتکس توجه نشان داد. او مقاله‌ای در سال ۱۹۷۸ منتشر کرد با عنوان: "اصلی سازمانی در عملکرد مغزی". وی در این مقاله خاطر نشان کرد که ساختار و ظاهرِ قشر مغزی به نحو قابل ملاحظه‌ای یکدست می‌باشد. ناحیه‌ای که با ورودی‌های شنوایی سروکار دارد بسیار شبیه ناحیه‌ای است که مربوط به حسّ لامسه است و آن نیز شبیه ناحیه بروکا است که به گفتار مربوط است و غیره. مونت‌کاسل پیشنهاد کرد که چون تقریبا تمام نواحی نئوکورتکس یکسان بنظر می‌آیند، ممکن است که همه‌شان عملِ پایه‌ای یکسانی را انجام دهند. او گفت که نئوکورتکس از ابزار محاسباتی یکسانی استفاده می‌کند تا وظایف گوناگون خود را به انجام برساند. تفاوت بین نواحی مختلف نئوکورتکس بدین علت نیست که عمل بنیادی متفاوتی را انجام می‌دهند بلکه به خاطر این است که در دوران رشد، به شکلی مداربندی شده‌اند تا به قسمت‌های مختلفی از مغز و سیستم عصبی متصل شوند. او نتیجه گرفت تمام نواحی کورتیکال، عملِ پایه‌ای مشابهی را انجام می‌دهند و الگوریتمی یکسان را به خدمت می‌گیرند.
مهندسان و دانشمندان سال‌هاست که به ایده‌ی مونت‌کاسل اعتنا نکرده‌اند. هنگامی که آن‌ها تلاش می‌کنند تا عملکرد سیستم بینایی را شبیه‌سازی کنند، از تکنیک‌هایی استفاده می‌کنند که منحصر به بینایی است. آن‌ها در مورد لبه‌ها و بافت تصویر و نمایش سه‌بعدی صحبت می‌کنند. اگر بخواهند زبان گفتاری را بفهمند، الگوریتم‌هایی می‌سازند که بر مبنای قواعد دستوری، نمادها و مفاهیم معنایی است. اما اگر مونت‌کاسل درست بگوید، مغز از چنین روش‌هایی برای حلّ مشکلات خود استفاده نمی‌کند. الگوریتم‌هایی که نحوه عملکرد نئوکورتکس را تشریح می‌کنند باید مستقل از هر یک از کارکردهای ویژه و اختصاصی قسمت‌های مختلف قشر مغز باشد. مغز از همان اصولی برای دیدن استفاده می‌کند که برای شنیدن استفاده می‌کند. کورتکس از روشی عمومی و همه‌منظوره برای تحلیل و پردازش تمامی اطلاعات حسی و حرکتی سود می‌جوید.

برگرفته از کتاب:
On Intelligence, by Jeff Hawkins