واژه میم برای اولین بار در اولین کتاب ریچارد داوکینز به نام "ژن خودخواه" ظاهر شد و تلاشی بود تا دریابیم که چرا برخی رفتارها در جوامع انسانی رایجاند علیرغم اینکه از منظر فرگشتی قابل توضیح نیستند. همانگونه که داوکینز توضیح میدهد، انتخاب طبیعی داوری بیترحم است و هر نوع ضعف و سستی، چه فیزیکی و چه رفتاری، بیتردید به حذف از استخر ژنی خواهد انجامید. بنابراین هر رفتاری که در جامعه رایج و شایع شده است، هر چند در وحله اول غیر قابل توضیح باشد، باید نوعی مزیت ایجاد کرده باشد.
میم چیست؟
واژه میم برای اولین بار در اولین کتاب ریچارد داوکینز به نام "ژن خودخواه" ظاهر شد و تلاشی بود تا دریابیم که چرا برخی رفتارها در جوامع انسانی رایجاند علیرغم اینکه از منظر فرگشتی قابل توضیح نیستند. همانگونه که داوکینز توضیح میدهد، انتخاب طبیعی داوری بیترحم است و هر نوع ضعف و سستی، چه فیزیکی و چه رفتاری، بیتردید به حذف از استخر ژنی خواهد انجامید. بنابراین هر رفتاری که در جامعه رایج و شایع شده است، هر چند در وحله اول غیر قابل توضیح باشد، باید نوعی مزیت ایجاد کرده باشد.
اما لازم است که در اینجا کمی عمیقتر به موضوع نگاه کنیم تا بفهمیم که دقیقا چه چیزی بوده است که از یک رفتار خاص سود برده است. دنیل دنت در کتاب فوقالعادهاش به نام "شکستن طلسم" مثالی از مورچههایی می آورد که به بالای یک ساقه علف میروند و آنقدر آنجا میمانند تا گاو یا گوسفندی آنها را در حین چریدن بخورد. غیر مم کن است که چنین رفتاری را بتوانیم توضیح بدهیم مگر اینکه بدانیم این رفتار بواسطه انگلی است که لنست فلوک خوانده میشود. این انگل در چرخه تولیدمثل خود باید چندی را در معده یک حیوان علفخوار سپری کند. او وارد بدن مورچه شده و سیستم عصبی مورچه را دستکاری میکند تا از این مسیر به معده حیوان علفخوار برسد. ویروسها نیز به طریقی مشابه عمل میکنند. آنها وارد بدن میزبان شده و واکنشی نظیر عطسه و یا آبریزش بینی ایجاد میکنند که انتقال آنها را به سایر حاملها تسریع میکند. چنین مثالهایی به وفور یافت میشوند. انگل و یا ویروس، بدخواه میزبان خود نیستند و در واقع هیچ تعمدی در آسیب زدن به میزبان ندارند. آنچه مشاهده میشود، فرآیندی است که محصول انتخاب طبیعی است و فرگشت یافته است تا ژنهای انگل و یا ویروس بقا یابند.
مشاهدات و کشفیاتی از این دست بود که موجب شد ریچارد داوکینز با خود بیاندیشد شاید بعضی از باورهای انسانی نیز بدینگونه عمل میکنند و هر چند به میزبان خود آسیب میرسانند، اما بجای مانده و تکثیر میشوند چرا که رفتاری را به میزبان خود تحمیل مینمایند که بقای آن ایده را تضمین میکند. پس با توجه با اینکه ایدههایی از قبیل شهادت طلبی و استقبال از مرگ، به وضوح وجود داشته و هیچ کمکی به بقای ژنهای میزبان خود نمیکنند، این سوال پیش میآید که چه چیزی است که سود این رفتار را میبرد؟ پاسخ شگفتآور داوکینز این بود که خودِ ایده است که سود میبرد و بقا مییابد. ایدههای مختلف به وضوح در تقابل و رقابت با یکدیگرند، پس شاید نوعی فرآیند انتخابی نظیر انتخاب طبیعی وجود دارد که از آن طریق، ایدههایی که موفقترند گسترش مییابند و ایدههای ناموفق حذف میشوند. داوکینز نتیجه گرفت که چنین فرآیندی در جریان است و واژه میم را ابداع کرد که به معنی عنصری قابل تقلید است. داوکینز نشان داد که میمها نیز همانند ویروسها و انگلها، به سرنوشت و سلامت میزبان خود اهمیتی نمیدهند و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد، بقای خودشان است.
یک میم برای ماندگاری در محیطی بسیار رقابتی، باید واجد ویژگیهایی باشد که موجب برتری و مزیت آن میم نسبت به سایر میمهای رقیب شود؛ اما آن ویژگیها لزومی ندارد که مزیت زیستی برای میزبان ایجاد کنند.
یک میم ممکن است که دورنمای بقای خود را با عضو شدن در یک مجتمع میمی بهبود بخشد؛ بدین معنی که تعدادی میم که با یکدیگر سازگار هستند، به هم ملحق میشوند تا همدیگر را پشتیبانی کنند. باورهای سیاسی و مذهبی، و یا دانش جمعی در حرفههایی نظیر آهنگری و بنّایی از جمله مجتمعهای میمی میباشند که تداوم دراز مدت خود را مدیون پشتیبانی متقابل میم های سازنده مجتمع از یکدیگر هستند.
مفهوم میم تا کنون بشدت مورد انتقاد قرار گرفته است تا آنجا که حتی غیر علمی خوانده شده است. تعریف اولیه داوکینز از میم عبارت بود از واحدی از فرهنگ که تقلیدپذیر است و او بدفعات تلاش کرده تا مفهوم فوق را دقیقتر تعریف کند. او هیچگاه انتظار نداشت که این مفهوم از خاستگاه اولیه خود فراتر برده شود. داوکینز بدفعات هشدار داده است که نباید در شبیهانگاری بین ژن و میم زیادهروی شود و ایده میم در کلیت خود، دیدگاهی برای نگرش به فرآیند تکثیر و فرگشت ایدهها است. ساده سازی پدیدههای پیچیده، بخصوص آنها که وابسته به متغیرهای متعدد و ناشناخته هستند، به مدلهای ساده و ابتدائی و بدون هشدار دادن به مخاطب، خطرناک است و داوکینز خود همواره به آن واقف بوده است. احتمالا مفیدترین و مطمئنترین نحوه مواجهه با مفهوم میم این است که آنرا یک ابزار بدانیم که به ما ایده میدهد که چگونه ایدهها و باورها، و بخصوص باورهای بد، بطور موثر در جامعه گسترش مییابند. اما نباید هیچگاه تئوریهای ریشهدار و تثبیت شده در روانشناسی و جامعهشناسی را بدور اندازیم.
مارک جوردن